وزير مختار فرانسه «اوژن اوبن» در ميان قاراپاپاق
وزير مختار فرانسه «اوژن اوبن» در ميان قاراپاپاق
«اوژن اوبن» سفير فرانسه در كتاب «ايران امروز 1907 ـ 1906»[1] مينويسد: «بعد از عبور از تنگه «كمرقادا»[2] (كمر سنگها) و روستاي «شيخ احمد»، منطقه سلدوز آغاز ميگردد. كمي پايينتر، بركه مدوري قراردارد كه از حرارت تابش آفتاب تابستان خشك شده است. مالك اين روستا، اسدخان[3] «سرهنگ»، به همراه سوارانش، تا گردنه به پيشواز ما آمده است. او با اشاره، زمينهاي روستايش را نشان داده و با تعظيم غرائي ميگويد: «تمامي اين روستا به جنابعالي تعلق دارد و اينجانب شش دانگ آن را به رسم «پيشكش» حضور مبارك تقديم ميكنم. به فاصله سي كيلومتر از «ديزج»[4] روستاي «محمديار» واقع شده است. از همه روستاهاي دشت مجاور، سواراني به اينجا آمدهاند. نمدهاي باريك و دراز، روي كفل اسبها را پوشانده و منگولههاي ابريشمي به پهلوي زينها آويزان است. به سينه اسبان نيز رشتههاي چرمي انداختهاند. ركابهاي بزرگ نقره كوب، كمربندها و لباسهايي با رنگهاي تند. سواران عمامههايي دوركلاههاي نوك تيز پيچيده و از روي موهاي بلند بر سر گذاشتهاند. و فرقي مياني، زلف سر را درست به دو قسمت تقسيم ميكند. پارچههاي لطيف و مجزاي آستين جامهها، در برابر باد، دائماً در حال تموج و حركت است. رؤساي ايل ـ كه در پيشاپيش آنان، فراشها مجهز به چوب دستيهاي نقرهاي حركت ميكنند، از راه ميرسند. كوهستان به كردان تعلق دارد. ايل «قرهپاپاخ» درة «قادر چائي»[5] را كه رود جاري در آن از سوي جنوب به درياچه ميريزد، در تصرف خود دارند. «سلدوز» كه اسم اين منطقه است، اسم قبيلهاي مغولي بود كه اكنون ديگر اثري از آنان برجاي نمانده است.[6] كساني كه اين منطقه را به اشغال خود درآوردهاند، در گذشته به نام «بوزچالو» ناميده ميشدند. آنها به يك قبيلة ترك، كه هم اكنون در حول و حوش همدان استقرار يافتهاند،تعلق دارند. شاه عباس آنان را متفرق ساخت و عدهاي را ميان تفليس و آقستافا اسكان داد. اعقاب آنان بعد از غلبه روسها بر آن مناطق، از جلوي آنان گريخته[7] و خود را به نزديكي «وان» رساندند و در اين محل اقامت جديد، به اسم «قرهپاپاخ» (يعني كلاه سياه) شهرت يافتند. بعد از عقد قرارداد صلح تركمان چاي، عباس ميرزا منطقه سلدوز را به آنان واگذار نمود. در آخرين كوچ، «نقي خان» ايلخاني قبيله بود. يكي از برادر زادههاي وي به نام «نجفقلي خان»[8] امير تومان هم اكنون رئيس موروثي ايل به شمار ميرود. اما والي آذربايجان، كه علاقمند است اينگونه خود مختاريهاي خطرناك را از ميان بردارد، با دادن عنوان حاكم به يكي از اعضاي ديگر اين طايفه، موسوم به «حسنعلي خان ميرپنج»، در واقع قدرت اصلي را به شخص اخيرالذكر تفويض كرده است.[9] با وجود اين، سازمان و سلسله مراتب ايلي هنوز دست نخورده در جاي خود محفوظ است. هر كدام از دستههاي هفتگانه ايل، «سر دسته»اي دارند. «نقده» كه دهستان بزرگ ششصد خانهاي است، مركز منطقه به شمار ميرود. «قرهپاپاخ»ها پنج هزار خانوار و همة آنان شيعي هستند. آنها نوعي سادات خاص هم دارند كه به «اولاد سيد علي مرحوم» معروفاند و در هر جابجايي و كوچهاي مختلف. همواره همراه اين ايل بودهاند. علاوه بر هفت دستة مذكور در فوق، عدهاي از بازماندگان افشارها، ارمنيها، كلدانيها و يهوديها نيز با افراد ايل «قرهپاپاخ» در هم آميخته و در يكصد و بيست[10] دهكدة اين منطقه زندگي ميكنند. ضمناً يك هزار خانوار نيز از «وان» آمدهاند تا در خاك ايران، از زمينهاي «قرهپاپاخ»ها، سهمي براي خود دست و پا كنند. ولي مذهب آنها سني است.[11] مسيحيان ـ جمعاً دويست خانوار ـ كه در ميان دو قوم تقسيم شدهاند، زارع هستند و در ميان مسلمانان متفرقند. يهوديان، سيصد خانوار ـ به خرده فروشي و دورهگردي اشتغال دارند. دو سوم آنان، به همراه خاخام بزرگ، در نقده سكونت اختيار كردهاند.» براي روشن شدن منشاء اشتباهات «اوژن اوبن» لازم است كمي در اينجا درنگ كنيم: 1ـ هيچ وقت مسيحيان سلدوز بيش از 50 خانوار نبودهاند كه در نقده، راهدهنه و محمديار ساكن بودند. اگر مسيحيان 200 خانوار و يهوديان 300 خانوار و تركان سني آمده از اطراف وان 1000 خانوار باشند يعني در مجموع 1500 خانوار غير قاراپاپاق!!؟ 2ـ در جاهاي متعدد اين كتاب اشاره شده است كه ميان سران ايل بر سر سمت اميرتوماني و هم بر سر سمت «حاكم» رقابت بوده و همگي از اولاد نقي خان بودند. خانهاي محمديار نيز با خانهاي راهدهنه بر سر حاكميت رقابت ميكردند. 3ـ نظر به اين كه اوژن اوبن هيچ سخني از ملاقات خود با امير تومان نميدهد، معلوم است كه نجفقلي خان اعتنايي به او نكرده است، كه اوبن مسير نقده يا راهدهنه را كه آن وقت راه رسمي بوده است، را ترك كرده و از مسير محمد يار عبور كرده و گزارشات ناصحيح به او داده شده و كلاه گشادي بر سرش رفته است. حاج نجفقلی خان امیرتومان و سران قاراپاپاق 4ـ در زمان مسافرت او (1906 ميلادي ـ 1285 شمسي) راهدهنه مركز اداري سلدوز بوده حتي در زمان رضاشاه اولين مركز جمعيت شير و خورشيد، بيمارستان، تلگرافخانه و... همه در راهدهنه مستقر بودند. حتي هنگام تأسيس اولين ژاندارمري به فرماندهي «سروان ميرزا عرب» مقرآن در راهدهنه بود و اسناد موجود دقيقاً اين مسائل را روشن ميكند. [1]. ايران امروز 1907 ـ 1906، نوشته اوژن اوبن، ترجمه و حواشي از علي اصغر سعيدي، چاپ نقش جهان، 1362. [2]. «كمرقايا» صحيح است: صخره كمربندي. [3]. اسدخان سرهنگ، پدر مرحوم قليخان سارال چيانه، ساكن عجملو ميباشد. [4]. منظور ديزج از محال «دول» است. [5]. اوژن اوبن در كتابش «Ghadar - Tchai» (گادارچائي) و صحيح نوشته شده است، مترجم به غلط «قادرچائي» آورده است. [6]. پيشتر به شرح رفت كه قوم سلدوز مغولي امروز بخش عمدهاي از علويان تركيه هستند. [7]. پيشتر توضيح داده شد كه قاراپاپاق در فاصله دو جنگ ايران و روس در دوره مداهنه، به درخواست عباس ميرزا از ناحيه ايروان آمده و مسئله «گريختن» صحيح نيست. [8]. باز اوژن اوبن اشتباه كرده است؛ نجفقلي خان امير تومان از اولاد خودِ نقي خان است. [9]. علت تأسيس سمت «حاكم» در پيش گذشت. حسن خان هرگز حاكم نبوده بلكه مدتي كوتاه سمت اميرتوماني داشته است، كه در جاي خودش در اين كتاب بحث شده است. [10]. افزايش دهات از 100 به 120 در فاصله آمدن ايل به سلدوز و حضور روز افزون، منطقي به نظر ميرسد. [11]. كاملاً سخن بيموردي است، اگرهر خانوار را مطابق آن روز دستكم هشت نفر حساب كنيم 8000 نفر ترك سني مذهب در ميان قراپاپاق، ميشود. مراد او همان طايفه «قزاق» است كه در اين كتاب به شرح رفته است. قزاقهادر زمان عبور اوبن از سلدوز فقط چهار روستاي آباد داشتهاند اگر ساكنين چهار روستا 8000 نفر باشند بايد مجموع قاراپاپاق 240000 نفر باشد كه رقمي بس اغراقاميز است و هرگز جمعيت قاراپاپاق به اين رقم حتي نزديك هم نشده است. نوشته شده توسط: ياشار مطالب این پست عینا برگرفته از وبلاگhttp://garapapag.persianblog.ir/در ميان كردان

می باشد
اینسانام ،ائلیم قره پاپاقدئر .